محمد رضا محمد رضا ، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات گل پسر (محمد رضا)

29آذر

1390/9/29 22:33
نویسنده : مامان
1,500 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

پسر گلم سلام ،قبل از همه چیز بهت بگم که خیییییییییییییییلی دوست دارم بوووووس

امروز 29آذر 1390و فرداشب شب یلدای 90هست اولین شب یلدای گل پسر عزیزم الان تو نه ماه وبیست روز سن داری ، سه چهار روزه که یاد گرفتی پشت سر هم تکرار می کنی توتوتوتوتو ... صبح زود که از خواب پامیشی شروع می کنی به توتو گفتن هر جا بریم هر کاری کنیم تو ، توت رو فراموش نمی کنی الهی دورت بگردم اونقدر ناز می گی توتوتوتو که می خوام بخورمت و حرف های دیگه ای که می زنی : ددددد ،دودودودودودو،تس تس تس،بِ بِ با با و کلمات نامفهوم دیگرهم میگی 

می تونی خیلی راحت با کمک اشیاء بلند شی وایسی و چند ثانیه هم بدون کمک رو دوتا پاهای کوچولوت که من قربونشون برم می ایستی ، رو دوتو زانو می شینی و لی لی می خوری عقب جلو میایی  و میخندی  

محمدرضا جانم من و بابا خیلی دوست داریم و خیلی خوشحالیم که خدا مارو لایق دونسته نعمتی به این باارزشی (تو رومیگم) به ماداده

این روزها باباجون سخت مشغول درس خوندنه  این آخرین ترم دانشگاهشه اگه خدا بخواد29دی امتحاناتش تموم می شه

عزیز دلم الان تو خوابیدی و من تونستم بیام و برات خاطره بنویسم قربونت برم خدا حافظ ونگه دارت باشه همیشه 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان آدرین
30 آذر 90 3:30
سلام اگه به وبلاگ آدرین سر بزنید خوشحالمون میکنید ودر صورت تمایل به آدرین رای بدین کد137
مامان آدرین
30 آذر 90 15:01
سلام اگر به وبلاگ آدرین سر بزنیدخوشحالمون میکنید ودر صورت تمایل به آدرین رای بدین کد 137
جغله کوچولو
1 دی 90 0:14
سلام تنها چند دقیقه ناقابل مى تواند از یک شب عادى، شب یلدا بسازد؛ ولى با هم بودن است که آن را نیک نام کرده و در تاریخ ماندگار شده است شب یلداتون مبارک باشه یک عکس به مناسبت شب یلدا تو خیابون عموهام ازم انداختند خوشحال میشم ببینین و نظرتون رو بگین اینم لینک عکسم http://www.jegheleh.ir/l01.jpg شاد و موفق باشید
مامان آدرین
2 دی 90 21:13
سلام مرسی که بهمون سر زدین با کمال افتخار شما هم لینک شدید
ستاره
3 دی 90 9:19
سلام منتظر حظورتون در وبلاگ ستاره جون و همچنین رای شما هستیم. کد 153 رو فراموش نکنید.
جغله کوچولو
3 دی 90 17:06
سلام بر محمد رضا جون و خانواده مهربونش. ممنون که همیشه به وبلاگم تشریف میارین. ادامه داستانم رو نوشتم. راستی یک اتفاق جدید افتاده و اون اینه که داستانم مورد پسند قرار گرفته و دارن از روش" بازی رایانه ای جغله و غول سرزمین تنبلی "رو میسازن و بنا بر نظر سازندگان تصمیم بر این است که اسم تمام دوستانم رو در سایت بازی بیارن تا همه بچه های ایران دوستان خوب نی نی وبلاگی من رو بشناسن . در ضمن هر دوستی که مطلبی از داستان جغله و غول سرزمین تنبلی که من نوشتم توی وبلاگش بنویسه هر هفته یک لینک جایزه که یک بازی کامپیوتری کوچیک و قشنگه براش ارسال میشه. باز هم ممنون ... خانوادگی موفق و سلامت باشین. تا بعد خدانگهدار ...
مامان محمد صدرا
8 دی 90 11:25
پیشرفتهای این گلها خیلی دل آدم رو میبره قبول دارم ! خدا نگهدارش باشه! ما هم آپیم !
مامان ستایش
11 دی 90 13:28
ماشالله خدا حفظش کنه سلام ممنون میشم اگه به وبلاگمون بزنید