محمد رضا محمد رضا ، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات گل پسر (محمد رضا)

دریا

1390/11/16 23:29
نویسنده : مامان
1,142 بازدید
اشتراک گذاری

امروز با باباجون ، خاله سوسن و دایی حسین و زن دایی جان که تازه از کرمان اومدن رفتیم دریا البته بعد از چند دقیقه که اونجا بودیم دایی حسن زن دایی ام البنین و زن دایی زهره (عروس خانم ) رو هم آوردن که جمعمون جمع شد . برای اولین بار پاهای کوچولو و نازت رو گذاشتم توی اب دریا(قبلا چند بار اومده بودیم ولی تو رو تو آب نمی زاشتم آخه کوچولو تر بودی می ترسیدم خدایی نکرده سرما بخوری) الهی قربونت برم چه ذوقی می کردی پاهات رو تکون می دادی و آب بازی می کردی ،می خواستی با دست های کوچولوت آب رو بگیری هر کاری می کردی نمی تونستی ، خیلی بهمون خوش گذشت .نهار هم اومدیم خونه بابابزرگ احمد .راستی یادم رفت بگم که دایی حسین و زن دایی جان هدیه برات یه عروسک خوشگل آوردن یه موش قشنگ .

دوست داریم عزیزم خیلی زیاد

مامان جان تصمیم گرفتم از امروزهر باری که رفتم کنار دریا تاریخش رو در اینجا برات یادداشت کنم

٩٠/٠٧/٢٣برای خوردن صبحانه من و تو و باباجون رفتیم کنار دریا

90/11/13یه دور کوچولو باماشن کنار دریا زدیم و برگشتیم آخه تو راه رفتن تو خوابت برد هوا هم یه کم سرد بو دلمون نیومد از ماشین بیاریمت بیرون امیر حسین پسر عمه طاهره هم همراهمون اومده بود .

دوستت دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)