بدون عنوان
دلبندم دوست دارم هرروز برات یادگاری بنویسم اما وقت نمی کنم این روزها نمی دونم چرا همش گریه می کنی نمی زاری از کنارت تکون بخورم پیش هیچ کی هم به جز من و باباجون نمی ری خوابت هم خیلی کم شده الان هم که دارم واست می نویسم کلی لباس نشسته دارم البته همه اش لباس های خودته ظهر یه کم خوابیدی و من تونستم فقط چند تیکه از لباسهات رو بشورم . وقت می ریم خونه بابا بزرگ پیش هچ کی نمی ری خیلی دوست دارن باهات بازی کنن ولی همین که تو آغوش می گیرنت می زنی زیر گریه البته آنقدر دوست دارن که قربون صدقه گریه هات هم می رن راستی پریروز واکسن شش ماهگیت رو زدی ............... داری گریه می کنی نمی زاری بنویسم ادامه شو یه وقت دیگه برات می نویسم موهام رو کند...