هفت ماهه شدی گل من
گلکم ماهگیت مبــــــــــــــــــارک
سلام گل پسرم عزیز دلم خیییییییییییییییلی دوست دارم
عزیزم حالا که هفت ماهه شدی دیگه خودت می تونی بدون کمک بشینی الهی قربونت برم فردا قراره ببرمت خونه بهداشت تا وزن و قدت رو بگیرم این ماه رو فکر نکنم زیاد وزنت اضاف شده باشه آخه غذای کمکی رو نمی خوری بعضی وقتها یه کم از غذای خودمون رو می خوری الهی قربونت برم چند وقته که خواب درستی نداریم آخه شبها تو خواب همه بیدار می شی تا شیر بخوری من این شب بیداریها رو با جون دل می خرم.
هر وقت یکی دوتا قاشق غذا می خوری من و بابا جان از خوشحالی بال در می آریم دو سه روزه بهت ماست می دم خوشت میاد و یه کم می خوری ماستش ترش نیست ولی فکر کنم برای تو خیلی ترش باشه آخه وقتی می خوری چشمات رو هم می زاری قربون چشمات برم من
مامان جونم یادم رفت بگم که این روزها همه اش گریه می کنی که ببرینم بیرون بابا جان تو خونه که راه می ره تو فکر می کنی می خواد بره بیرون دنبالش گریه می کنی در اتاق که باز می شه از جا می پری برای بیرون رفتن الان هم تو بغل من نشستی و دیگه حوصله ات سر رفته دیگه باید تمومش کنم گلم کاشکی می زاشتی یه عالمه یادگاری برات می نوشتم ،همینش هم خوبه هههههههههه
جـــــــــانم من و بابا جان خیــــــــلی دوستت داریم