محمد رضا محمد رضا ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات گل پسر (محمد رضا)

عروسی دایی جان

سلام  گل پسرم،تو حالا 6 ماه و 18 روز سن داری الهی قربونت برم دیشب عروسی دایی عقیل بود ،وقتی می بردمت قسمت زنونه همش گریه می کردی با،بابا جون که میرفتی  قسمت مردونه هم همینطور ،یه اتاق جدا بود که همه مامان های نی نی دار اونجا بودن و نی نی هاشون رو می خوابوندن تو خوابت می اومد ولی نمی خوابیدی همش یا بغل من بودی می گردوندمت یا تو بغل بابا جون بیرون از حیاط ،آخرش هم خوابت برد و بابا جون بردت تو ماشین و خودش هم پیشت موند تا وقتی اومدیم خونه البته قبل از اینکه جشن تموم بشه برگشتیم تو راه برگشت هم تو خواب بودی وقتی رسیدیم خونه بیدار شدی همش می خندیدی کلی بازی کردی شیطون شده بودی واسه خودت الهی قربونت برم الان هم خوابیدی ...
27 شهريور 1390

بدون عنوان

دلبندم دوست دارم هرروز برات یادگاری بنویسم اما وقت نمی کنم این روزها نمی دونم چرا همش گریه می کنی نمی زاری از کنارت تکون بخورم پیش هیچ کی هم به جز من و باباجون نمی ری خوابت هم خیلی کم شده الان هم که دارم واست می نویسم کلی لباس نشسته دارم البته همه اش لباس های خودته ظهر یه کم خوابیدی و من تونستم فقط چند تیکه از لباسهات رو بشورم . وقت می ریم خونه بابا بزرگ پیش هچ کی نمی ری خیلی دوست دارن باهات بازی کنن ولی همین که تو آغوش می گیرنت می زنی زیر گریه البته آنقدر دوست دارن که قربون صدقه گریه هات هم می رن راستی پریروز واکسن شش ماهگیت رو زدی ............... داری گریه می کنی نمی زاری بنویسم ادامه شو  یه وقت دیگه برات می نویسم  موهام رو کند...
14 شهريور 1390

...اولین عید فطر...

گلم سلام امروز چهار شنبه 9 شهریوره، ماه رمضان تمام شد عزیزم من با تو شبها می رفتیم جلسه قرآن همراه با خانم مرادیان که بهش میگیم خاله مرادی . و امروز عیده اولین عید فطر که تو در کنار ما هستی سه روز تعطیله وروزهای تعطیل هم باباجون شیفته و نمی تونیم بریم عید دیدنی البته عصر یه ساعتی میشه رفت بیرون و قراره این روتقسیم کنیم بین خونه بابا بزرگ هاروزهایمان با در کنار تو بودن ،جان من ،خیلی شیرین شده خنده هات آهنگ خونه مون شده الهی که همیشه شاد و خندون باشی فردا شش ماهت تموم میشه و وارد ماه هفتم میشی فردا واکسن داری ولی چون تعطیله میره برای روز شنبه الان دیگه میتونی سینه خیز بری و چند ثانیه بدون کمک بشینی الان هم داری منو نگاه...
9 شهريور 1390

شروع غذای کمکی

عزیزم دیروز 90/05/25 غذا خوردن رو تجربه کردی چه شوقی داشتی، حسابی هم فرنی رو تحویل گرفتی من و باباجون چه کیفی میکردیم وقتی غذاخوردنت رو می دیدیم الهی قربونت برم روز به روز داری بزرگتر میشی و شاد و خندون تر از خدا میخوام که تو همیشه سالم و خندون باشی عزیزم بخند که با خنده هات زندگی ما شیرین  و شیرین تر میشه دوست دارم جگر مامان اینم چندتا عکس از غذا خوردنته ببین مامان چقد ناز و کوچولو هستی میدونم حالا دیگه مردی شدی واسه خودت دوست دارم عزیزم بوووووووووووووووس                   ...
26 مرداد 1390

یه کوچولو سینه خیز

سلام مامان جان امروز خیلی خوشحالم چون تو امروز تونستی یه کوچولو سینه خیز بیای جلو و این من و بابا جون رو خیلی خوشحال کرد. قربون اون دست و پای کوچولوت که خیلی تلاش میکنی برای حرکت نگاه کن اینم عکسته روز به روز داری شیرین و دوست داشتنی تر میشی همش دوس داری دمر بخوابی و من میترسم خدایی نکرده واسه نفس کشیدن مشکل پیدا کنی به خاطر همین مدام بلندمیشم وتو رو به پهلو می خوابونم واصلا هم دوست نداری به پشت بخوابی . مامانم عزیز دلم هر روز صدای خنده ات تو خونه مون بلند و بلند تر میشه و قلب ما از عشق به تو سرشار                     د...
21 مرداد 1390

خونه بهداشت

سلام مامان جون خوبی گلم امرووووووووووووز باهم رفتیم مرکز بهداشت  از  مامانای خونه دار  که شیر خودشون رو به بچه هاشون میدن و وزن هم خوب میگیرن تقدیر و تشکر کردند یه جلسه کوچولو بود من و تو رو هم دعوت کرده بودند تازه یه کادو هم بهمون دادند بعد از جلسه تو رو وزن کردم نسبت به هفته قبل 200گرم اضاف کرده بودی آخه ماه رمضانه ترسیدم خدایی نکرده وزنت کم بشه الان پنج ماه و ده روزته .وزنت 8550 گرم و قدت 71 سانتی متر  است  . دوستت داریم من وبابا خیلی زیاد .بوووووووووووووووس .  اینم یه عکس ناز و خوشگل از تو و نی نی هایی که در این جلسه شرکت داشتن در ادامه مطلب   اونی که لباس نارنجی پوشیده خودتی عز...
17 مرداد 1390

تقدیم به گل پسر

سلام پسر گلم امروز ١٦مرداد١٣٩٠می باشد تو امروز پنج ماه و نه روز داری و این اولین نوشته ایست که برای تو مینگارم نمی دونم الان که داری اینو میخونی چند سالته و کجایی ولی امیدوارم خوب و شاد و سرحال باشی عزیزم من و بابا جون تصمیم گرفتیم وبلاگی برات درست کنیم تا عکس ها و خاطراتت رو برات نگه داریم . گلم تو شادی زندگی من و بابا هستی دلبندم ما تو رو خیلی خیلی دوست داریم و هروز خدا رو سپاسگذاری میکنیم که هدیه ای به این با ارزشی به ما داده امیدواریم در آینده فردی مفید برای جامعه باشی و شادی ما خوشبختی توست تو نفس من و بابا هستی  دوستت داریم دوستت داریم عزیزم              &nbs...
16 مرداد 1390