محمد رضا محمد رضا ، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

خاطرات گل پسر (محمد رضا)

عکـــــــــــــــــس

عکس عکس عکس ،عکس های خوشگل گل پسر نازم در ادامه مطلب  گل پسر عزیز تر از جانم وقتی بارون می بارید باباجون پیشمون نبود رفته بود کنگان دانشگاه بعد از ظهر که برگشت باهم رفتیم بیرون هوا خیلی خوب بود و آسمان فوق العاده زیبا بود این چندتا عکس رو اونروز گرفتیم البته هوا خیلی سرد بود و تو رو از ماشین بیرون نیوردیم این چندتا عکس هم از آسمان زیبامون برای دایی و زن دایی جان اینم عکس از سد بعد از باریدن باران ...
5 آذر 1390

عکـــــــــــــــــس

عکس عکس عکس ،عکس های خوشگل گل پسر نازم در ادامه مطلب گل پسر عزیز تر از جانم وقتی بارون می بارید باباجون پیشمون نبود رفته بود کنگان دانشگاه بعد از ظهر که برگشت باهم رفتیم بیرون هوا خیلی خوب بود و آسمان فوق العاده زیبا بود این چندتا عکس رو اونروز گرفتیم البته هوا خیلی سرد بود و تو رو از ماشین بیرون نیوردیم این چندتا عکس هم از آسمان زیبامون برای دایی و زن دایی جان اینم عکس از سد بعد از باریدن باران ...
5 آذر 1390

اولین بارش باران

سلام عزیز دلم پسر گلم می خوام از اولین بارونی که دیدی برات بنویسم گر چه دیر اومدم فوقت نکردم زودتر یعنی همون روز برات بنویسم ولی خوووووووووووب الانش هم خوبه . 1آذر 1390اولین بارون زندگیت رو مشاهده کردی مهر ماه هم یه بار بارون بارید ولی شب بود و تو خواب بودی ،چقدر از دیدن بارون ذوق زده شده بودی چشمای نازت رو باز باز کرده بودی برای دیدن بارون همگی خیلی خوشحال بودیم ولی تو یه جور دیگه آخه نمی دونستی اینا چیه که می ریزه پاییین ،وقتی بارون بند اومد عمه ریحانه تو رو برد بیرون و به آبهایی که از ناودون می ریخت نگاه می کردی خودت رو از تو بغل عمه می کشیدی سمت ناودون و خوشحال می خندیدی الهی من قربونت برم ان شاالله همیشه شاد و خندون باشی دلبندم دو...
3 آذر 1390

اولین بارش باران

سلام عزیز دلم پسر گلم می خوام از اولین بارونی که دیدی برات بنویسم گر چه دیر اومدم فوقت نکردم زودتر یعنی همون روز برات بنویسم ولی خوووووووووووب الانش هم خوبه . 1آذر 1390اولین بارون زندگیت رو مشاهده کردی مهر ماه هم یه بار بارون بارید ولی شب بود و تو خواب بودی ،چقدر از دیدن بارون ذوق زده شده بودی چشمای نازت رو باز باز کرده بودی برای دیدن بارون همگی خیلی خوشحال بودیم ولی تو یه جور دیگه آخه نمی دونستی اینا چیه که می ریزه پاییین ،وقتی بارون بند اومد عمه ریحانه تو رو برد بیرون و به آبهایی که از ناودون می ریخت نگاه می کردی خودت رو از تو بغل عمه می کشیدی سمت ناودون و خوشحال می خندیدی الهی من قربونت برم ان شاالله همیشه شاد و خندون باشی دلبندم ...
3 آذر 1390

عکس های آقا آرمین

سلام داداش جون و زنداداش گلم این پست رو برای شما می زارم میدونم که دلتون برای آرمین تنگ شده چند تا از عکس هاش رو که دیروز در باغ گوجه دادش اکبر گرفتم براتون می زارم در ادامه مطلب ...
23 آبان 1390

عکس های آقا آرمین

سلام داداش جون و زنداداش گلم این پست رو برای شما می زارم میدونم که دلتون برای آرمین تنگ شده چند تا از عکس هاش رو که دیروز در باغ گوجه دادش اکبر گرفتم براتون می زارم در ادامه مطلب ...
22 آبان 1390

عکس های گل پسر عزیزم در هشت ماهگی

گل پسر عزیزم سلام کاش می دونستی چقدر دوست دارم نفسم باز هم عکس های هشت ماهگیت رو برات می زارم من و باباجون دوست داریم با تمام وجودمان شیرین پسرم بقیه عکس ها رو در ادمه مطلب ببین این دو عکس رو دیروز در باغ گوجه دایی اکبر گرفتم ازت ببین چطور رفتی تو سوراخ اپن آشپز خونه بابا بزرگ عاشق اونجایی هروقت می ریم خونه بابا بزرگ مستقیم می ری تو اپن آشپز خونه اینم چند تا عکس از حمام کردنت الهی قربونت برم ببین دور دهنت کفی شده آخه کف خوردی   ...
22 آبان 1390