محمد رضا محمد رضا ، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات گل پسر (محمد رضا)

عکس های ریخ چه خان(اول آبان 1391)

عکس های بازی در ریخ چه خان جایی که من و بابا جون و خواهر برادرهامون تو زمان کودکی هر هفته جمعه ها میرفتیم اونجا یادش به خیر چه روزهایی بود    ادامه عکس ها در ادامه مطلب  در راه رفتن خسته شدی عزیزم و بابا جون کوله ات کرد           عزیز دلم اونروز کلی بازی کردی و حساااااااااااااابی کیف کردی وقتی میدیدم که داری با شادی بازی میکنی و میخندی روح و قلبم شاد میشد جان من شادم از شادی تو و زنده ام از خنده تو پس همیشه بخند روح من که من تا ابد زنده باشم  ...
10 آذر 1391

فرهنگ لغت(کلمات شیرین 17ماهگی )

سلام پسر گلم میخوام از شیرین زبونی هات برات بگم فرهنگ لغتی که من عااااااااااااااشقشم این روزها هر حرفی رو که مامیزنیم کلمات اصلیش رو تکرار میکنی اونم با زبون خاص خودت ، هر بار کلمه ای رو به زبون میاری من تو رو تو بغل میگرم و میبوسمت و به بابات میگم که پسرم این کلمه رو گفته الهی من قربونت برم هر روز کلمه جدیدی یاد میگیری مثلا امروز سه شنبه 24مرداد 1390تو کلمه میخوام رو به زبون آوردی البته اونقدر شیرین که قادر به تایپ اون نیستم خدامیدونه چقدر شیرین گفتی مخوام اونقدر بوسیدمت که داشت نفسم بند میومد  نفسم خیییییییییییلی دوست دارم میخوام همیشه شاد باشی و بخندی بابا ............بابا مامان ........مامان برق..........بخ یخ....
24 مرداد 1391

عکس های 16ماهگی(تیر)91

    برای دیدن عکسها به ادامه مطلب برو عزیزم     مامان جان میدونی اینا چیه ؟........... گرجه سبز مثلا هسته گرجه سبزه ما داشتیم گرجه سبز میخوردیم و هسته شو جدا میکردیم ولی جنابعالی یه گاز میزدی و می زاشتی اون تو       ...
20 مرداد 1391

عکس های 16ماهگی(تیر)91

    برای دیدن عکسها به ادامه مطلب برو عزیزم     مامان جان میدونی اینا چیه ؟........... گرجه سبز مثلا هسته گرجه سبزه ما داشتیم گرجه سبز میخوردیم و هسته شو جدا میکردیم ولی جنابعالی یه گاز میزدی و می زاشتی اون تو       ...
20 مرداد 1391

عکسهای سفر به کرمان

سلام گل پسرم جان و دلم ، امروز جمعه 30تیر ماه 1391 یه روز قبل ماه رمضان هست میخوام خاطرات و عکس های سفر به کرمان که 21 تا 25 تیر رفته بودیم رو برات بزارم میدونم الان که میخوای عکس هاروببینی آقایی شدی و از دیدن عکس های ناز و خوشگلت لذت میبری گرچه خاطرات این سفر رو به یاد نداری ولی من عکسهارو برات اینجا یادگاری گذاشتم تا بدونی چقدر به فکرت بودم و میخوام همیشه لبخند رو لبهای قشنگت باشه دوست دارم نفسم جانم عکس ها رو در ادامه مطلب ببین باغ شاهزاده کرمان حمام گنجعلی خان وقتی وارد شدیم زدی زیر گریه و چند لحظه بعد که با فضا آشنا شدی شروع کردی به بازرسی       باغ ماما...
3 مرداد 1391

عکسهای سفر به کرمان

سلام گل پسرم جان و دلم ، امروز جمعه 30تیر ماه 1391 یه روز قبل ماه رمضان هست میخوام خاطرات و عکس های سفر به کرمان که 21 تا 25 تیر رفته بودیم رو برات بزارم میدونم الان که میخوای عکس هاروببینی  آقایی شدی و از دیدن عکس های ناز و خوشگلت لذت میبری گرچه خاطرات این سفر رو به یاد نداری ولی من عکسهارو برات اینجا یادگاری گذاشتم تا بدونی چقدر به فکرت بودم و میخوام همیشه لبخند رو لبهای قشنگت باشه دوست دارم نفسم    جانم عکس ها رو در ادامه مطلب ببین   باغ شاهزاده کرمان  حمام گنجعلی خان  وقتی وارد شدیم زدی زیر گریه     و چند لحظه بعد که با فضا آشنا شدی شروع کردی به بازرسی  ...
30 تير 1391

اولین ددر بدون مامان و بابا

سلام دلبندم امروز 4اریبهشت 1391 روز 5شنبه هست شش روز دیگه تو 15 ماهه میشی الهی قربونت برم الان ساعت 20و 46 دقیقه هست و تو با بابا بزرگ احمد (بابای من ) رفتی خونه شون قبل از اذان مغرب بابا بزرگ اومد برامون نخود آورده بود می خواست بره که تو گریه کردی و می خواستی همراهش بری اول دو دل بودم که بابا بزرگ گفت بزار بیاد زود میارمش و من قبول کردم عزیز دلم این اولین دفعه هست که تو بدون من و بابا جون جایی میری همیشه من یا بابا و یا هردومون باهات بودیم چند لحظه پیش زنگ زدم دایی حسن گوشی برداشت و گفت که داری بازی می کنی دوست دارم عزیزم  باتمام وجودم  الان یعنی ساعت 20و 55 دقیقه بابا بزرگ تو رو آورد خونه و بابا جون داره بهت نشاسته مید...
4 خرداد 1391